سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابزار هدایت به بالای صفحه

« علیٌّ اَوَّلُ النّاسِ اِیماناً : حضرت علی علیه‌السّلام اوّلین کسی است که ایمان آورد. امیر المومنین علی علیه السلام: نماز دژ محکم خداوند رحمان و وسیله راندن شیطان است»
 
درباره ما
موضوعات
آخرین مطالب
دوستان
آمار وبلاگ
 
احکام و استفتائات
چند رسانه ای
پایگاههای مرتبط
صفحات اختصاصی
 

Smiley faceاگر چه پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله و در دوره زعامت‏خلفا، امیرالمؤمنین‏علیه السلام همواره بر این که خلافت‏حق او و وصیت پیامبر است، پای می‏فشرد، اما به اتفاق همه تاریخ نویسان، وقتی پس از قتل عثمان مسلمانان به آن حضرت روی آوردند، علی‏علیه السلام تقاضای ایشان را رد کرد و فرمود: مرا رها کنید و دیگری را برگزینید، من برای شما وزیر و مشاور خواهم بود. (1) مردم آن‏چنان اصرار کردند که امام حاضر شد. به نقل طبری، مهاجران و انصار به غیر از هفت نفر از جمله سعدبن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمه? و اسامه? بن زید و نعمان بن البشیر و زیدبن ثابت‏با امام بیعت کردند (2) . اولین نفری که با امام بیعت کرد طلحه بن عبدالله، دومین نفر زبیربن العوام بود.
در میان خلفای چهارگانه فقط علی‏علیه السلام با تقاضا و استدعای مسلمانان و بر اساس رای عمومی مهاجرین و انصار (بدون اعمال زور یا تهدید) به خلافت رسید.
? آگاهی علی علیه السلام از مشکلات و موانع حکومت
امام‏علیه السلام بعد از کشته شدن عثمان هنگام بیعت مردم با وی فرمود: اگر روش گذشتگان را می‏خواهید، دیگری را طلب کنید، مرا وا گذارید و دیگری را طلب کنید زیرا ما به استقبال چیزی می‏رویم که چهره‏های مختلف و جهات گوناگون دارد. (3)

 

 

در زمان امارت خلفا دستورات اسلام تغییر داده شد، به همین دلیل اصلاحات انقلابی امام با مخالفت‏هایی روبرو می‏شد از این رو امام می‏فرماید:
دل‏ها بر این امر استوار، و عقل‏ها ثابت نمی‏ماند، چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته، و راه مستقیم، ناشناخته مانده است. آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود می‏دانم با شما رفتار می‏کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها کنید، من چون یکی از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیع‏تر از شما به امیر باشم. در این شرایط من وزیر و مشاورتان باشم، بهتر از آن است که امیر و رهبرتان شوم (4) .
بعضی از مخالفان، این گفته امام را بهانه قرار داده و می‏گویند: اگر او از طرف پیامبرصلی الله علیه وآله منصوب به خلافت‏بود، نباید این چنین سخن می‏گفت.
ولی پاسخ این افراد، علاوه بر مدارک فراوانی که بر ولایت و خلافت‏بلافصل او در تمام منابع سنی و شیعه وارد شده، در همین خطبه امام نیز بیان گردیده است.
امام‏علیه السلام به خوبی می‏داند که مردم مسلمان در زمان خلفا بویژه در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته‏اند. واگذاری مناصب حکومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت‏المال به طور غیر عادلانه انجام شده و عمل طبق امیال شخصی در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود. از این رو امام می‏دانست اگر کسی بخواهد سنت پیامبر را دقیقا اجرا کند با مخالفت‏های شدیدی روبرو خواهد شد. حوادث بعدی نیز اثبات کرد که پیش‏بینی امام به جا بوده است. به این دلیل علی‏علیه السلام هنگامی که مردم می‏خواستند با او بیعت کنند، می‏فرماید:
مرا رها کنید، زیرا شما تاب و تحمل اجرای حق و عدالت مرا ندارید. امیرالمؤمنین‏علیه السلام خود را لایق خلافت، و بعد از پیغمبر، شایسته‏ترین فرد برای امامت می‏داند، از این رو در توضیح علت‏خودداری، به موانع و مشکلات و سختی‏های آینده اشاره می‏فرماید و می‏گوید که اوضاع فوق‏العاده آشفته است، آینده آشفته‏تری پیش روی مسلمانان است، بدانید اگر بامن بیعت کنید، مجبور خواهید بود برای اصلاح جامعه اسلامی دوران سختی را تحمل کنید.
? کارشکنی و مخالفت‏با علی‏علیه السلام از روزهای اول حکومت
امام‏علیه السلام در روز دوم خلافت‏خویش اعلان کرد راه و رسم من همان روش پیغمبرصلی الله علیه وآله است. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد و اگر کسی سابقه و کوشش بیشتری در اسلام داشته باشد، پاداش او در قیامت‏با خدا است. فردا کسی نگوید فرزند ابوطالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زیرا همه بنده خدا هستند و بیت‏المال مال خدا است و به طور مساوی بین همه تقسیم می‏شود. فردا همه حاضر شوند تا اموالی که موجود است‏بین آن‏ها تقسیم شود، عرب را بر عجم امتیازی نیست.
از این تقسیم تنها طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و مروان حکم سرباز زدند. هنگامی که مردم در مسجد بودند، این چند نفر در گوشه مسجد کنار یکدیگر نشسته و آهسته صحبت می‏کردند، پس از آن «ولید بن عقبه‏» نزد امام‏علیه السلام آمد و گفت:
تو در روز بدر بستگان نزدیک ما را کشتی. اما امروز ما با تو بیعت می‏کنیم به شرط این که همان مبلغی که در زمان عثمان به ما پرداخت می‏شد، بپردازی و قاتلان عثمان را به قتل برسانی و اگر از تو بیمناک شویم به شام و معاویه ملحق می‏گردیم!
امام‏علیه السلام فرمود:
اما مساله «بدر» وظیفه الهی بود و اما مساله مال، در اختیار من نیست تا کم و زیاد کنم، آنچه خدا فرموده، انجام می‏دهم و در مورد قاتلان عثمان اگر ملزم بودم آن‏ها را بکشم همان وقت این کار را می‏کردم و اگر از من بیم داشته باشید به شما تامین می‏دهم، برای چه بیم داشته باشید؟
ولید جریان را برای دوستانش گفت و آنان با ناراحتی از هم جدا شدند. عماریاسر و گروهی به امام خبر دادند که اینها پنهانی مردم را دعوت به برکناری شما از خلافت و نقض بیعت می‏کنند.
? پایداری امام علیه السلام بر روش قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله
امام‏علیه السلام پس از این واقعه به مسجد آمد و بر منبر رفت و اعلام کرد که خداوند برای هیچ کس جز به تقوا برتری قایل نشده و پاداش آن را در آخرت خواهد یافت. آنگاه فرمود:
من روشی جز قرآن و سنت پیغمبر انتخاب نخواهم کرد، هرکس به آن راضی نیست، هر کجا می‏خواهد برود، کسی که خدا را اطاعت کند و به حکم او، حکم نماید، از هیچ کس وحشت ندارد.
سپس از منبر فرود آمد و دو رکعت نماز خواند، آنگاه طلحه و زبیر را پیش خود خواست و فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا اینطور نبود که من از بیعت کراهت داشتم و شما با رغبت‏بیعت نمودید؟ گفتند:
بلی.
فرمود:
پس این چه وضعی است که از شما مشاهده می‏شود؟
گفتند:
بیعت کردیم که بدون مشورت ما کاری نکنی و ما را بر دیگران برتری بخشی، اما اموال را مساوی تقسیم کردی و بدون مشورت ما این عمل را انجام دادی؟
امام‏علیه السلام فرمود:
استغفار کنید (که من چنین شرطی را از شما برخلاف رضای خدا پذیرفته باشم) هم‏اکنون بگویید آیا حقی از شما گرفته‏ام یا به شما ستم نموده‏ام.
گفتند:
معاذ الله
فرمود:
آیا حکم و یا حقی مربوط به یکی از مسلمان‏ها بوده که من جاهل به آن بوده‏ام و یا از گرفتن آن عاجز مانده‏ام؟
گفتد:
نه!
فرمود:
پس چرا مخالفت می‏کنید؟
گفتند:
به خاطر این‏که در قسمت‏بیت المال برخلاف عمربن خطاب قدم بر می‏داری و ما را با دیگران مساوی قرار می‏دهی با اینکه غنایم با شمشیر ما به دست آمده است.
باز امام‏علیه السلام فرمود:
اما در باره مشورت با شما، من به حکومت رغبتی نداشتم مرا به سوی آن دعوت کردید و اصرار ورزیدید، ترسیدم اگر رد کنم اختلاف افتد. پس از قبول مسؤولیت در کتاب خدا و سنت پیامبر نظر افکندم آنچه مرا راهنمایی کردند، عمل نمودم، احتیاج به نظر و رای شما ندیدم چنانچه (فرضا) حکمی در کتاب خدا نباشد و در سنت پیامبرصلی الله علیه وآله دلیلی بر آن نیابم و نیاز به مشرت بود، با شما مشورت خواهم کرد.
اما درباره تقسیم به طور مساوی، همه می‏دانیم پیامبرصلی الله علیه وآله چنین دستور داده و کتاب خدا همین را می‏گوید.
اما اینکه گفتید ما بیشتر زحمت کشیده‏ایم، می‏دانید عده‏ای از همه بیشتر اسلام را یاری کرده‏اند و پیامبر آنان را با دیگران در تقسیم بیت‏المال فرقی نمی‏گذاشت.
? مساوات اساس حکومت علی‏علیه السلام
بعضی از یاران امام‏علیه السلام پس از ملاحظه بذل و بخشش‏های معاویه به اطرافیانش، به امام‏علیه السلام گفتند: ای امیرمؤمنان! مردم عموما علاقه‏مند به دنیا هستند و برای آن تلاش می‏کنند، اگر از بیت‏المال مقداری بیشتر به اشراف عرب و قریش می‏بخشیدی، وضع روبراه‏تر می‏شد و پراکندگی ایجاد نمی‏گردید و بهتر می‏توانستی در بین رعیت عدالت‏به خرج دهی و سرانجام بیت‏المال را به طور مساوی تقسیم کنی!
امام‏علیه السلام، وقتی دید رعایت مساوات در عطایای بیت‏المال مورد اعتراض جمعی از یارانش قرار گرفت و آن را برخلاف سیاست دانستند، فرمود:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه! والله لااطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما... (5) »
«آیا از من می‏خواهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آن‏ها حکومت می‏کنم استمداد جویم؟!
به خدا سوگند تا عمر من باقی و شب و روز برقرار، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می‏کنند هرگز به چنین کاری دست نمی‏زنم. اگر اموال از خودم بود، به طور مساوی در میان مردم تقسیم می‏کردم، تا چه رسد به این که این اموال، اموال خدا است. آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، این کار ممکن است در دنیا باعث‏سربلندی انجام دهنده آن شود ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی خواهد شد، احیانا در میان مردم (دنیاپرست) گرامیش می‏نماید ولی در نزد خدا خوارش می‏سازد، هیچ کس مال خویش را در غیر راهی که خداوند فرموده مصرف نکرد و به غیر اهلش نسپرد، جز این که سرانجام خداوند او را از سپاسگزاری آنان محروم ساخت و محبتشان را متوجه دیگری نمود، پس اگر روزی پایش بلغزد و به کمک آنان نیازمند گردد، بدترین رفیق و ملامت کننده‏ترین دوست‏خواهند بود.»
? ستایش بزرگان علمای اهل سنت از روش علی‏علیه السلام در بیت‏المال
ابن ابی الحدید در ذیل این سخن آورده که: عمر هنگامی که به خلافت رسید بعضی را بر بعضی برتری داد، سابقین در اسلام را بر دیگران، مهاجران قریش، بر دیگر مهاجران، همه مهاجران را بر همه انصار، و عرب را بر عجم برتری بخشید، و در تقسیم بیت‏المال بین این گروه مساوات قایل نشد.
در ایام خلافت ابوبکر نیز عمر این پیشنهاد را کرد، ولی از جانب ابوبکر، قبول نشد و به او گفت:
«خداوند هیچ کس را بر هیچ کس برتری نبخشیده است‏»
ابن ابی الحدید آنگاه برای توجیه عمل عمر اضافه می‏کند: این مساله اجتهادی است و خلیفه مسلمانان می‏تواند به اجتهاد خود عمل کند، اگر چه متابعت از علی‏علیه السلام در نظر ما بهتر است‏بویژه که ابوبکر نیز این کار را نکرد و اگر این خبر صحیح باشد که پیامبرصلی الله علیه وآله بین افراد به طور مساوات تقسیم می‏کرد، مساله منصوص می‏گردد زیرا فعل پیامبرصلی الله علیه وآله همچون قولش حجت است. (6)
ابن ابی الحدید در جای دیگر گفته: اگر گفته شود ابوبکر اموال را به طور مساوی تقسیم می‏کرد، پس چرا کسی به او اعتراض نکرد؟ ! در پاسخ باید گفت: او بعد از پیغمبرصلی الله علیه وآله بود و مردم با تقسیم پیغمبرصلی الله علیه وآله عادت کرده بودند، اما هنگامی که عمر سرکار آمد عده‏ای را برتری داد و پس از او عثمان این برتری را بیشتر نمود، این روش، 22 سال ادامه پیدا کرد و مردم به این وضع عادت کردند، از این رو برگرداندن مردم از این وضع این مشکلات را به وجود آورد. (7)
? معیارهای حکومت و ویژگی‏های امام در منظر علی‏علیه السلام
رهبری امام‏علیه السلام بر اساس ضوابط مکتب و با معیارهای تقوا و فضیلت و روش‏های منطقی و انسانی است.
امام‏علیه السلام درباره ویژگی‏های رهبری و امامت، می‏گوید:
«...فهو من معادن دینه، و اوتاد ارضه قدالزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به، لایدع للخیر غایه? الا امها ولامظنه? الا قصدها، قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث‏حل ثقله و ینزل حیث کان منزله...» (8)
«او (انسان برتری که شایستگی امامت دارد) از معادن و گنجینه‏های آیین خدا و از ارکان زمین است. خود را ملزم به عدالت کرده و نخستین گامش در راه عدالت، اجتناب از هواپرستی، و تمایلات شخصی است. او چهره حق را آن‏چنان که هست می‏نمایاند و خود بدان عمل می‏کند، هیچ کار خیری نیست جز آنکه برای انجام آن همت گمارده و هر کجا گمان خیری می‏رود او در تعقیب آن است. خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده، هر کجا که قرآن بار می‏نهد او در همان جا فرود می‏آید و آنجا که منزل می‏کند او نیز همانجا را منزلگاه خود قرار می‏دهد.امام‏علیه السلام نه تنها عالم به مکتب است‏بلکه خود در پیاده کردن مکتب، پیشتاز و پیشگام همه است و برای کسب قدرت و حفظ آن و یا رسیدن به هدف هر چه مقدس و والا هم باشد تن به هوای نفس نمی‏دهد و از حق و عدالت منحرف نمی‏گردد. شیوه رهبری و سیاست او را کتاب و مکتب مشخص می‏کند، و جز از آن فرمان نمی‏برد.
امام‏علیه السلام در فراز دیگری از همین خطبه به این حقیقت اشاره کرده، می‏فرماید:
«... فلا تقولوا بمالا تعرفون، فان اکثر الحق فیما تنکرون واعذروا من لاحجه? لکم علیه - و هو انا - الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر، قدرکزت فیکم رایه? الایمان و وقفتکم علی حدود الحلال والحرام...» (9)
«پس چیزی را که نمی‏دانید مگویید، همانا بیشتر سخنان حق در چیزی است که انکار می‏کنید و کسی را که حجتی علیه او ندارید، معذور دارید و آن منم، بنگرید، آیا من در میان شما طبق مکتب و میراث بزرگ پیامبر خداصلی الله علیه وآله - قرآن - رفتار ننمودم و میراث گرانمایه کوچکتر را در اختیارتان ننهادم (عترت)، پرچم ایمان در کانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهای حلال و حرام آگاه نمودم و از دادگری خود لباس عافیت‏بر شما پوشانیدم و با قول و فعل خود کار نیکو را در میان شما گسترانیدم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان دادم. پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم، ژرفای آن را نمی‏بیند و فکرتان توانایی جولان در آن را ندارد به کار مبرید»
امام‏علیه السلام در این خطبه به حقیقت دیگری نیز اشاره کرده و آن این‏که در سنجش و ارزیابی سیاست امام‏علیه السلام نباید اسیر محدودیت نگری‏های سیاسی شد و دوران حکومت او را منحصر به چند سال دوران خلافتش دانست و در مقایسه با دوران زمامداری معاویه و بنی امیه، نتیجه گرفت که علی‏علیه السلام در کار سیاست، ورزیده نبود لذا از رقیب خود شکست‏خورد، بلکه سیاست و حکومت او مثل خودش جاوید و ابدی است.
امام‏علیه السلام در نامه‏ای که به «عثمان بن حنیف انصاری‏» فرماندار بصره نوشته به مسؤولیت‏سنگین خود اشاره کرده می‏گوید:
«ااقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوه? لهم فی جشوبه? العیش...» (10)
آیا خود را به همین قانع کنم که گفته شود: من امیر مؤمنانم؟ ولی با مردم در سختی‏ها و رنج‏های روزگار سهیم نباشم؟! و پیشوا و مقتدایشان در تلخی‏های زندگی نباشم؟
در دولت علی‏علیه السلام زیر بنای همه چیز حق است و ضابطه‏ها و معیارها بر محور حق می‏گردند و هیچ مصلحت اندیشی نمی‏تواند کوچکترین انحرافی در سیاست او و پیروی از حق به وجود آورد، این همان حقیقتی است که در خطبه دیگر امام به آن اشاره شده است:
«فوالذی لااله الا هو انی لعلی جاده? الحق و انهم لعلی مزله? الباطل‏» (11)
سوگند به ذاتی که جز او خدایی نیست، من بر جاده حقم و آنان بر لغزشگاه باطل.
آری همه ابعاد زندگی امام‏علیه السلام با معیارهای مکتبی شکل می‏گیرد و هیچ کدام از گوشه‏های پنهان و آشکار زندگیش از نقش مکتبش قابل تفکیک نمی‏باشد.
به دلیل همین محوریت‏حق است که امام‏علیه السلام پیشنهاد کمک ابوسفیان را برای رسیدن به حقش به شدت رد کرد و تن به قبول خلافت‏بر اساس پیروی از شیخین نداد و در روزهای اول زمامداریش به رغم صلاحدید و مصلحت اندیشی برخی از یارانش حاضر نشد برای مدت کوتاهی معاویه را در پست‏خود ابقا نماید. روزی هم که به خلافت‏برگزیده شد، روش و سیاست دولت‏خود را به روشنی اعلام کرد.
اینها نمونه‏هایی از روش سیاسی حضرت علی‏علیه السلام است که با سیستم‏های سیاسی دیگر که در دنیا متعارف است متفاوت می‏باشد، و اگر کسی به این تفاوت توجه نداشته باشد مسلما در قضاوت و داوری به اشتباه می‏افتد.
? بررسی میزان توفیق سیاست‏های حکومتی علی‏علیه السلام
اگر ما سیاست علی‏علیه السلام را با معیارهای دینی ارزیابی کنیم، علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام پیشگام سیاستمداران راستین خواهد بود، زیرا پیروزی در زندگی چند روزه و بستن دست و پای زیردستان و ناتوانان غیر از پیروزی جاودانی بر تمامی عقل‏ها و دل‏های فرزندان آدمی است.
عزل زمامداران عثمان بر اساس چه سیاستی بود؟
جریانی که بیشتر به خاطر آن بر امام‏علیه السلام خرده می‏گیرند این است که وی پس از بیعت، در آغاز خلافت تصمیم گرفت عاملان عثمان را معزول سازد و امتیازات اجتماعی و سیاسی آنان را سلب کند. بعضی‏ها از راه مصلحت اندیشی به آن حضرت توصیه کردند، در این تصمیم تجدید نظر کند و عمال سرشناس و با نفوذ را در مقام خود باقی بگذارد در راس این توصیه گران، مغیره? بن شعبه و بن عباس قرار داشتند.
طبق اظهار نظر ابن خلدون، استدلال مغیره این بود:
تا مردم بر بیعت وی اجتماع کنند و اتفاق کلمه و اتحاد حفظ شود و آنگاه پس از بیعت هرچه می‏خواهد انجام دهد.
امام‏علیه السلام این پیشنهاد را نپذیرفت و دستور برکناری آنان را صادر کرد. آیا این کار خلاف سیاست‏بود؟ مگر یکی از علل قتل عثمان، همین نبود که عمال و کارگزاران او فاسد بودند؟ مگر معاویه در راس این فاسدان و دین تباهان قرار نداشت؟ آیا علی‏علیه السلام می‏توانست‏بدون عزل این عناصر فاسد بر حکومتی تسلط یابد که عناصر شورشی آن را شکل داده بودند؟ مهمترین اعتراضی که علی‏علیه السلام بارها بر عثمان و روش حکومت او داشت ابقای معاویه در حکومت‏شام بود، این انتقاد شدید را کرارا مردم از زبان امام شنیده بودند و اگر خود با معاویه مماشات می‏کرد، سلاح برنده‏ای برای تضعیف موقعیت‏خود بین یارانش، به دست دشمنان می‏داد، علاوه بر آن در سیاست اسلام، هیچگونه جایی برای درنگ و مجامله و به تعبیر خود امام‏علیه السلام «پیروزی از راه ستم‏» وجود نداشت، پس سیاستمدار اسلامی، کسی است که بدون انحراف از مردم و مکتب خویش و با کمال تسلط حکومت کند نه با هر نیرنگ و دروغ.
ابن خلدون در دنباله بحث می‏افزاید:
و این از سیاست پادشاهی بود، لیکن علی‏علیه السلام برای فرار از تزویر و زراندوزی که منافی اسلام است امتناع ورزید. مغیره بامداد روز بعد نزد علی‏علیه السلام آمد و گفت: دیروز مطلبی را به عنوان مشورت با تو در میان نهادم ولی سپس در باره آن تجدید نظر کردم و دریافتم که نظر من مبتنی بر حق و خیرخواهی نبوده است و حق در همانست که تو اندیشیده‏ای.
علی‏علیه السلام فرمود: نه به خدا بلکه می‏دانم که تو دیروز مرا پندی خیرخواهانه دادی و امروز مرا بر خلاف آنچه در دل داری، پند میدهی، ولی دفاع و حمایت ازحقیقت مرا از مشورت و خیرخواهی تو باز داشت.
احوال آن بزرگان چنین بوده است که به خاطر اصلاح دین، دنیا را از دست می‏داده‏اند ولی ما:
نرقع دنیانا بتمزیق دیننا
فلادیننا یبقی ولا ما نرقع (12)
دنیای خویش را به پاره کردن دینمان وصله می‏کنیم، پس نه دین‏مان باقی می‏ماند و نه آنچه را وصله می‏کنیم.
دکتر طه حسین دانشمند و متفکر مصری در تبیین اساس و معیار حکومت در دیدگاه امیرالمؤمنین‏علیه السلام می‏نویسد:
در مقابل این همه مشکل و پریشانی اوضاع و در برابر تمام فتنه‏هایی که امام‏علیه السلام با آن‏ها درگیر بود لحظه‏ای برای علی‏علیه السلام در ایمان به خداوند و تبعیت از حق و بر پا داشتن آن شک و سستی دست نداد، بر راه راست پیش رفت و هرگز از این طریق منحرف نشد و در برابر حق، کم و زیاد، پیروزی و شکست در رای استوار و نظر قاطع او اثر نداشت و چون حق را می‏دید بدون ملاحظه عاقبت کار و حساب برد و باخت نظامی و سیاسی، به سوی آن با قدم‏های محکم پیش می‏رفت. علی‏علیه السلام از معدود مردانی است که در راه حقگزاری به این امر نمی‏اندیشید که سرانجام این کار و منتهی‏الیه این راه مرگ یا زندگی، غلبه یا شکست است تنها هدف ثابت امام‏علیه السلام در سراسر دوران زندگیش این بود که خداوند از او راضی و ضمیرش خشنود باشد. (13)
? اساس و معیار پذیرش حکومت در دیدگاه علی‏علیه السلام
هدف امیرمؤمنان علی‏علیه السلام از قبول حکومت احقاق حق و احیای فضایل و کمالات اخلاقی و انسانی است. هدف او، هدف پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله است، مسلما در این هدف عالی، علی‏علیه السلام و خاندان پاکش همیشه موفق و پیروز بودند. ما نباید کوته‏فکر باشیم و اسیر محدودیت نگریهای سیاسی گردیم و دوران حکومت علی‏علیه السلام را منحصر به پنج‏سال دوران خلافتش بدانیم بلکه سیاست و حکومت او جاوید است. او هنوز پس از قرن‏ها به جهان بشریت‏حکومت می‏کند زیرا سیاستمدار حقیقی کسی است که بتواند با نیروی باطنی خود ایجاد اثر جهانی غیر محدود نماید، یکی از دانشمندان غرب به نام «اوسوالد اشپنگلر» در این باره می‏گوید:
«اولین مساله که مستلزم سیاستمداری است، احراز شخصیت است، مساله دومی که هر چند جلوه ندارد ولی مشکل‏تر بوده و تاثیر نهایی آن بیشتر می‏باشد، ایجاد سنت و یک سلسله رسوم قابل دوام است. وی بایستی در دیگران به طوری نفوذ یابد که کارها و اقدامات او با همان شدت و همان روحیه که مخصوص خود او است تعقیب شود ولی بایستی چنان جنبش و فعالیتی ایجاد کند که برای ادامه و ابقای آن به وجود شخصیتی او احتیاج نباشد در این مرحله سیاستمدار به مقامی می‏رسد که در عصر کلاسیک آن را به موهبت الهی تعبیر می‏کردند، در این مرحله، وی خلاق زندگانی نوین و بنای روحانی نژاد جدید می‏گردد. شخص او که بشری بیش نیست، پس از چند سالی از میان می‏رود ولی عده معدودی که دست پرورده اویند، راه و روش او را اتخاذ نموده و تا زمان غیر محدودی ادامه خواهند داد.
ایجاد این اثر جهانی (سنن باقیه) با این نیروی باطنی طبقه حاکمه، فقط کار یک شخص شخیص است که رسوم عالیه‏ای به وجود آورده و برای جامعه خود به ارث گذارد، در سراسر تاریخ، چیز دیگری جز این آثار پردوام وجود نداشته است، سیاستمدار بزرگ وجود نادری است.»
? علی‏علیه السلام شخصیت‏بی‏مانند
این دانشمند، سیاستمدار واقعی را دارای دو نشانه می‏داند. اول) احراز شخصیت است. دوم) تاثیرگذاری و دوام آرمان. اگر شخصیت والا و بی همتای علی‏علیه السلام را با شخصیت معاویه و عمروعاص (هر چند قابل مقایسه نیست و خود امام از این مقایسه رنج می‏برد (14) ) مقایسه کنیم، می‏بینیم آنان جنایات بی‏شماری برای بقای خود مرتکب شده‏اند و برای تحکیم قدرت خود شریفترین افراد جامعه را نابود کرده‏اند، در حالی که امیرمؤمنان به خاطر سلطنت کونین به تحقیر زندگی یک مورچه هم رضا نمی‏داد، خودش می‏فرماید:
«والله لوا عطیت الاقالیم السبعه? بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله? اسلبها جلب شعیره?، ما فعلت‏»
«به خدا قسم در برابر دریافت هفت اقلیم و آنچه زیر آسمان‏های آن‏ها است‏حاضر نیستم به اندازه گرفتن پوست دانه جوی از دهان مورچه معصیت‏خدا کنم.»
همه می‏دانیم با این‏که علی‏علیه السلام در اوایل زندگیش، به جهت نبودن سنخیت میان او و دیگران در جانب اقلیت‏بوده ولی رفته رفته تمامی جهانیان را مسخر معنویت و حکمت و دادگری خود نموده است تا آنجا که: ماتریالیستی مانند «شبلی شمیل‏» را مجذوب کرده و درباره امام‏علیه السلام می‏گوید:
«امام علی بن ابی‏طالب، بزرگترین بزرگان، یگانه نسخه‏ای است که نه شرق و نه غرب صورتی مانند آن اصل ندارد نه در گذشته و نه در عصر جدید.) (15)
با بررسی صفحات تاریخ بشری خواهیم دید هیچ فردی از رهبران جهان انسانی را نمی‏توان پیدا کرد که پیروانش به قدری در شکنجه و آزار بوده باشند که حتی نتوانند نام رهبرشان را بر زبان بیاورند و دشمنانش به اندازه‏ای در سرکوبی و محو نمودن شخصیت او، تلاش کنند که ما فوق آن قابل تصور نبوده باشد، با این حال بدون کوچکترین تبلیغات و بدون اینکه اشخاص پیروز، از او طرفداری کنند، بزرگترین شخصیت انسانی را حایز بوده و نام او را در نخستین سطر کتاب انسانیت ثبت کنند.
علامه زمخشری با بیانی سرشار از حریت و استفهام می‏گوید:
«مااقول فی رجل انکر اعدائه فضله حسدا و طمعا وکتم احباؤه فضله خوفا و فاض من بین هذین ما طبق الخافقین‏»
با این همه، فضیلت او از میان این انکار و کتمان، شرق و غرب جهان را فرا گرفت.
به قول یکی از اندیشمندان معاصر:
«بعد زمان را در ابدیت اثری نیست، ابدیت را در ماورای زمان (در عرصه برتر از زمان، در عرصه‏ای که گذشته و حال و آینده ندارد، در عرصه‏ای که خود بر زمان فرمان می‏راند) حکومت است. ابدیت همیشگی است. جاودانان، رهبران بزرگ بشریت، به ابدیت تعلق دارند از این‏رو، قرن‏ها نیز، در طول حیات معنوی آن‏ها مفهوم متداول خود را از دست می‏دهند.
علی‏علیه السلام از زمره‏ی جاودانان، از رهبران بزرگ بشریت است، سخن از وی، سخن از تاریخ نیست، سخن از روز است. سخن از ابدیت است. سخن از همیشگی خروشان و شکوفان پرفروز است. این زنده جاوید، چهارده قرن - به حساب ما - پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز بر دل‏ها حکومت می‏کند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما، بلکه در حیات جهان معاصر «حادثه‏ای کم نظیر» را پدید می‏آورد.» (16)

پی‏نوشت‏ها:
1. تاریخ طبری، ج 3، قسمت پنجم، ص 152- حوادث سال 35.
2. همان.
3. همان مدرک.
4. نهج البلاغه، خطبه 92.
5. نهج‏البلاغه، خطبه 126; ابن قتیبه، الامامه? والسیاسه، ج‏1، ص 153; تحف‏العقول، ص 131; فروع کافی، ج‏4، ص‏31; مفید، المجالس، ص 95; امالی طوسی، ج‏1، ص 197.
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 8، ص 111.
7.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، صص 35-43.
8. نهج البلاغه، خطبه 87.
9. نهج البلاغه، خطبه 87.
10. نهج البلاغه، نامه 45.
11. نهج البلاغه، خطبه 197.
12 مقدمه ابن خلدون، طبع بغداد ص 208.
13. کتاب علی و دو فرزندش، طه حسین، ترجمه احمد آرام.
14. اشاره به جمله شکواییه امیرمؤمنان دارد که: الدهرانزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه و (علی).
15. فصلنامه مکتب تشیع، شماره 4، ص‏86.
16. دیباچه‏ای بر رهبری، صص 330-329.
منبع:ماهنامه پیام حوزه، شماره 28


ن : لیلا مهریان
ت : سه شنبه 94/6/31
 
دانستنیها
آیا می دانید
وب های مفید
بایگانی وبلاگ
پخش زنده
اوقات شرعی
اخبار روز