خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_ بررسی زندگی امام رضا(ع) به عنوان راهبر هشتم شیعیان به یقین برکات فراوانی را به همراه خواهد داشت.
با توجه به سالروز شهادت اما هشتم شیعیان(ع) دقایقی را به گفتوگو با سید محمدحسن مومنی، پژوهشگر حوزه دین و نویسنده کتاب «امامت از نگاه عقل و معرفت دینی» گذراندیم تا موضوع مهم اعتقاد به ولایت و امامت امامان معصوم(ع) و همچنین چند موضوع مرتبط با امامت امام رضا(ع) را بررسی کنیم. با هم این مصاحبه را میخوانیم.
امام رضا(ع) شرط وارد شدن در حصار پیامبر اسلام را علاوه بر ذکر «لاالهالاالله» به عنوان یک اصل توحیدی، پذیرش امامت و ولایت میداند که به حدیث سلسلهالذهب نیز معروف است. امام(ع) بر اساس چه استدلالاتی این دو اصل را لازم و ملزوم هم دانسته است؟ آیا یک باور و اعتقاد است یا یک استراتژی؟
درباره این حدیث شریف که معروف است به حدیث «سلسله الذهب» باید گفت که دو تن از حافظان احادیث نبوی(ص) به نامهای «ابوزعه» و «محمد بن اسلم طوسی» نقش بلندگو را برای امام رضا(ع) ایفا میکردند؛ یعنی حضرت(ع) کلمه به کلمه حدیث را بیان میفرمودند و این دو نفر نیز با صدای بلند حدیث را به گوش مردم در دور دست میرساندند.
همین مقدار کافی است تا انسان اهل فکر و دقت به اهمیت این حدیث شریف پیببرد، زیرا حافظ حدیث عنوانی نبود که به سادگی بر هر دانشمندی اطلاق شود. برخی گفتهاند که حافظ حدیث آن دسته از استادان علم حدیثاند که دست کم صد هزار حدیث از حفظ داشته باشند. اکنون تصور کنید دو شخصیت علمی- فرهنگی را که هرکدام صد هزار حدیث از حفظ دارند و در جریان روایت حدیث «سلسله الذهب» نقش واسطه و بلندگو را ایفا کنند.
از سوی دیگر، در تاریخ نقل شده است که در بین مردم افزون بر 24 هزار قلمدان به غیر از دواتها آماده نسخهبرداری و ثبت این حدیث شدند. 12 قرن پیش چه جمعیت انبوهی باید جمع شود که 24 هزار قلمدان به کار گرفته شده باشد، به ویژه با توجه به اینکه در آن روزگار همه مردم سواد نوشتن هم نداشتند.
نکته دیگری که اهمیت این حدیث را بیشتر روشن میکند، مفاد آن است. مفاد این حدیث در یک جمله ولایت و امامت معصوم(ع) را شرط توحید و توحید در لوای ولایت و امامت معصومین (ع) را تنها راه نجات و سعادت و امنیت معرفی کرده است. این مفاد به صورت متواتر در احادیث معصومین(ع) بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. جالب اینجاست که این محتوا حتی در احادیث اهل سنت نیز به صورت متواتر از پیامبر اکرم( ص) نیز روایت شده است و حتی اکثر کسانی که در برابر ولایت و امامت معصومین (ع) سر به مخالفت برداشتند نیز این روایات را نقل کردند و این خود گواهی گویا برصدق و اهمیت این مفاد است.
به هر حال در این معنا که توحید بدون ولایت و امامت معصوم(ع) قابل دسترسی نیست، از نظر روایات جای شک و شبههای نیست. از نظر قرآن کریم نیز همین معنا مورد تأکید است و دهها آیه شاهد آن است. فقط به عنوان اشاره عرض میکنم در سوره «نساء» خداوند تاکید میفرماید که هرگز کسی به ایمان دست نمییابد مگر آنکه کاملاً در برابر پیامبر اکرم (ص) تسلیم محض باشد. یعنی تسلیم بودن در برابر پیامبر اکرم(ص) را شرط ایمان قرار داده است.
کسی که در برابر پیامبر (ص) سراپا تسلیم نباشد به حکم این آیه مبارکه هرگز به گوهر ایمان دست نمییابد. از طرف دیگر، در آیه 61 سوره «آل عمران» یعنی آیه «مباهله» به اتفاق روایات اسلامی و به اجماع تمام مسلمانان و حتی به اقرار مستشرقان اسلامشناس، خداوند متعال از امیرالمومنین علی (ع) با عنوان نفس و جان پیامبر اکرم(ص) یاد کرده است.
در این میان، معنای واقعی تسلیم بودن در برابر حضرت محمد(ص) چیست؟
روشن است که تسلیم بودن در برابر پیامبر اکرم (ص) تسلیم بودن در برابر حقیقت نفس و جان حضرت(ع) است که حقیقت هر انسانی به جان و نفس او است. نمیشود بین انسان و جان و نفس و خودش جدایی قائل شد. پس همانطوری که تسلیم در برابر پیامبر اکرم (ص) شرط ایمان است، تسلیم در برابر امیرالمومنین(ع) هم شرط ایمان است، زیرا ممکن نیست که بین پیامبر (ص) و جان و نفس مبارکش جدایی قائل شد.
رابطه توحید نسبت به امامت و ولایت چهارده معصوم (ع) رابطه چشم و مردمک چشم است. توحید همان حقیقتی است که در دل ولایت معصوم (ع) ظهور و بروز یافته است، آنگونه که در مَثَل، مردمک چشم در دل چشم جا گرفته است. در روایات فراوانی این معنا به رابطه کعبه با مسجدالحرام نیز تشبیه شده است. هرگز نمیتوان پا در حریم کعبه گذاشت، جز آنکه نخست وارد مسجدالحرام شد. کعبه مغز مسحدالحرام و توحید مغز و روح ولایت معصومین (ع) است. پس نمیتوان جز از طریق ولایت معصومین( ع) به حقیقت توحید دست یافت.
امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره میفرمایند: «من اراد الله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم.» یعنی هر کس خدا را میطلبد از شما معصومان (ع) آغاز میکند و هر کس دنبال توحید است دل به شما میسپارد و هر کس خداجوست به شما توجه دارد.
چه برهانی را میتوان در برابر کسانی به کار برد که مدعیاند میتوان از غیر طریق اهل بیت (ع) میتوان به توحید رسید؟
حکایت این افراد نظیر آن است که فردی بگوید بدون ورود به مسجدالحرام میتوان به کعبه دست یافت. این تضاد و پارادوکس قابل پذیرش نیست، بلکه توهم یا زتلبیسات ابلیس لعین است و باید به هوش بود که توهم توحید بهجای حقیقت توحید، ترفند شیطان در فریفته شدن ما نشود و روزی که به فرموده قرآن، تُبْلَى السَّرَائِرُ است و پردهها برداشته میشود برای آنانکه از حقیقت دور ماندهاند جز حسرت و اندوه باقی نمیماند. بنابراین خداوند فرموده است که (و انذرهم یوم الحسره) مردم را از روز حسرت بترسان که پشیمانی سودی ندارد. البته در برابر افراد لجوج باید گفت: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بیخبر بمیرد در جهل خود پرستی!
نکته دیگر درباره رابطه توحید و ولایت معصوم (ع) این است که باید توجه داشت توحید به معنای باور و تسلیم در برابر حق تعالی است. روشن است که حق تعالی فعال مایشاء است و خدایی دست بسته نیست فرموده است که «کل یوم هو فی شأن». حق تعالی شئونی دارد. توحی نیز، باور و ایمان داشتن به این شئون است و نمیتوان موحد بود ولی شئون و سلطنت الهی را ندیده گرفت. توحیدی که وهابیت ارایه میکند توحیدی است که قرآن آن را سرزنش کرده و میفرماید؛ یهود آنگونه خدا را میپنداشتند که گویا دستان خدا بسته است. بنابراین، خداوند متعال میفرماید دستان خدا باز و گشاده است بلکه دستان کسانی که چنین پندار غلطی دارند، بسته است.
این معانی کنایه از شئون و سلطنت بیکران ربوبی است. از جمله این شئون الهی مسأله «ولایت الهی» است که نشان سلطه و سلطنت لایزال ربوبی بر همه عالم هستی است که خداوند متعال این سلطنت الهی را در وجود معصومین (ع) متبلور و آشکار کرده است.
و این نیز راز بزرگی محسوب میشود.
بله، این راز آن است که گفته میشود توحید ربوبی در گرو ولایت الهی معصومین(ع) است و این نه از روی عجز، بلکه بر اساس سلطنت لایزال و حکیمانه الهی است. معصوم(ع) بنا بر نقل «کافی» شریف فرمودند: «إنّ اللهَ لَو شاءَ لَعرّفَ العبادَ نفسَه ولکن جَعلَنَا أبوابَه و صِراطَه و سبیلَه و الوجهَ الذّی یؤتَی منه» یعنی اگر خداوند میخواست خودش را مستقیماً به مردم معرفی میکرد و از این کار عاجز نبود بلکه براساس حکمت لایزال خویش معصومین (ع) را راه دستیابی به معارف توحیدی خویش قرار داد.
پس گره خوردن توحید به ولایت معصوم(ع) در واقع، قدرت نمایی حکیمانه الهی از یکسو و امتحان میزان و مقدار عبودیت مردم در برابر مشیت الهی از سوی دیگر است. به بیان دیگر، پذیرش ولایت الهی معصوم(ع) دستیابی به آن طهارت و پاکیِ لازم است تا بتوان با دیدگانی اینگونه پاک به شرف دیدار توحید دست یافت و این همان عمل صالحی است که در قرآن کریم میفرماید: هر که طالب لقاء الهی است باید اهل عمل صالح باشد. این همان حقیقت مکنون در کتاب مبین است که قرآن کریم میفرماید: جز مطهرون و پاکان نمیتوانند آن را لمس کنند و به آن دست یابند. شاعر نیز در این باره سروده است که «او را به چشم پاک توان دید چون هلال /هر دیده جای جلوه آن ماهپاره نیست».
پس از بحث درباره چنین موضوع مهمی، اگر موافق باشید به مقوله پذیرش ولایتعهدی امام رضا (ع) بپردازیم. این مساله چه بازتابی بین مردم وشیعیان داشت و چه تحرکات فکری ایجاد کرد؟ آیا در منابع کتابی ما به آن اشاره لازم شده است؟
مأمون اهداف گوناگونی را در موضوع ولایتعهدی امام رضا (ع) تعقیب میکرد. از آن جمله تخریب شخصیت معنوی اجتماعی امام (ع) بوده است. حضرت رضا(ع)نیز خودشان این نیت شوم مامون را آشکار ساختند و به وی فرمودند که تو قصد داری با این کار به مردم بگویی علیبن موسی الرضا(ع) اهل زهد نیست، بلکه او نیز دنیاطلب است و حالا که فرصت دست داده، به طمع دستیابی به حکومت، ولایتعهدی را پذیرفته است.
این توطئه به ویژه با توجه به حسادتهای بسیاری که نسبت به امامان معصوم (ع) وجود داشت، میتوانست در نگاه برخی رخنه کرده باشد.
از نظر حسادت نیز بسیار طبیعی است همین ولایتعهدی ظاهری، حسادتهایی را برانگیخته باشد، همانطوری که برخی به بدگویی حضرت(ع) پرداختند و سعی کردند حضرت(ع) را فاقد بصیرت خلافت و حکومت دینی معرفی کنند که تفصیل ماجرا در کتاب «عیون اخبار الرضا» موجود است و منجر به خطبه غرایی شد که حضرت(ع) ایراد فرمودند و مرحوم شیخ صدوق در کتاب «توحید» آن را نقل کرده است. البته حضرت(ع) از تمام این توطئهها باخبر بودند. بنابراین، وقتی به اجبار تن به پذیرش ولایتعهدی دادند که به نقلی در اول ماه مبارک رمضان و به نقل دیگری در پنجم این ماه بود و خود حضرت(ع) دست به مناجات با خدا برداشتند و فرمودند که خدایا تو میدانی که من به اکراه و اجبار مجبور به پذیرش این امر شدم و شکایتم بهسوی توست و تنها یاورم هستی. شاعر هم در این باره زیبا سروده است که «بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود / چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم»
شخصی به نام «ریّان» میگوید که به امام رضا (ع) عرض کردم؛ مردم میگویند چگونه است که شما با وجود اظهار زهد در دنیا تن به پذیرش ولایتعهدی تن دادهاید؟ این شواهد نشان میدهد که توطئه مأمون تا حدودی باعث ایجاد شبهه درافکار عمومی شده بود. بنابراین، حضرت(ع) با بیان و عمل برای خنثی کردن این توطئهها کوشیدند.
ایشان در مقام بیان به روشنگری اقدام کردند و فرمودند که قضیه من همانند قضیه یوسف نبی است که وقتی مجبور به پذیرش و تولی خزائن عزیز مصر شد به ناچار تن داد. من نیز وقتی دیدم مأمون درصدد بهانه قتل من است مجبور شدم ولایتعهدی را بپذیرم، وگرنه به میل و رغبت من نبوده است. آنگاه به محضر الهی عرضه داشتند که خداوندا تو خود مرا نهی کردی که خود را به دست خویش در هلاکت قرار ندهم و مأمون قصد جانم را داشت. پس مجبور به پذیرش آن شدم.
منبع : http://akhlagh.porsemani.ir